از بندهی ناتوان و بی مایهای چون من، طریق راه رحمت و منت از ایزد منان را چون شاید؟ یزدانی که ماده بیافرید و به آن روح بخشید. باغ فردوس را در تمامی گسترهی عالم بگسترانید و در این گلستان، هر آفریدهای از دیگری بهتر و ترنم آوای هر کدام مستانهتر از آن یکی. در ذات احدیت بدی جایگاهی ندارد. تمامی آفریدههایش زیبا و بینقص است، هر آینه نقصی ملحوظ افتد، منشأ آن در نابینایی و از نابخردی ماست. عدم آگاهی از حکمت آفرینش، قضاوتهای نادرستی را که از قراردادهای غلط اجتماعی نشأت گرفته القا نموده است. هر سیر و سفری در گلستان آفرینش، استشمام رایحهی دلانگیز و استماع آوای روحنوازی وصفناپذیر است. علم فیزیک، توان گشایش دریچه به چنین باغ برین را با منطق و استدلال به روی هر مشتاقی دارد. در حقیقت طبیعت را میتوان تابلویی در نظر گرفت که نقاش آن یزدان است و فیزیک نیز علمی است که تلاش در خواندن ایدههای نقاش در ورای این تابلو را دارد، و با تواناییهایی که خداوند در انسان به ودیعه گذاشته، قادر به خواندن تمام رموز این تابلو است.
اگر انسان میخواهد زندگی خوب و با عزت داشته باشد، باید از خانوادههای اتمی درس درست زیستن را بیاموزد. سادگی و بیریایی، عدالت و انصاف، حرمت بزرگان و خودشناسی را خداوند به دنیای اتمی ارزانی داشته است. در دنیای اتمی کار است، حرکت است و باز هم کار، بیآنکه شکایتی باشد. ارجحیت کاذبی در بینشان نبوده و از طمع و غرور نیز خبری نیست. چرا که همهی اینها از ویژگیهای جهالت است. شعار همگان این است «همگی با هم از برای او».
در آرزوی ورود به گلستان مصفای طبیعت، بخشی از حیات دنیوی خویش را صرف مکاشفه در این مسئله کردم که حاصل آن را در این مختصر ملاحظه میفرمایید. جا دارد از زحمات و تشویق همکار و دوست خوب جناب دکتر الستی در مطالعه و تصحیح پیشنویس متن کتاب و راهنماییهای سازندهی ایشان و نیز از مساعدتهای بیشائبهی استاد بزرگوار جناب دکتر قنبری و زحمات بیمنت جناب وحیدیفر در امر چاپ این کتاب تشکر و قدردانی نمایم.
عباسعلی عبیدی
تهران، 1383